خنثی !

ساخت وبلاگ
به نقطه ی جالبی از زندگی رسیدم ! دیگه هیچی برام مهم نیست، همینطوری الکی دارم می چرخم برا خودم ! دقیقاً مثل یه آدم آواره ! نه آدمها برام مهمن، نه افکارشون؛ نه قضاوت هاشون و نه نگاهشون ! تابستون یه تصویر تو ذهنم همش وول میخورد تصویر یک پسر بچه ای که تو یه شب آروم؛ غمگین نشسته رو یه سکو تو پیاده رو و زل زده به انعکاس چراغ های چشمک زن مغازه ها و خیابون که افتاده رو آسفالت خیس خورده ! زانوهاشُ بغل گرفته و معلوم نیست به چی داره فکر میکنه ! حالش رُ می فهمیدم؛ اما بیانش سخته ... حالا دقیقاً همون پسر بچه تو ذهنمه که چند تا خوراکی دستش گرفته ُ داره می چرخه برا خودش بین خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : صفر مطلق,صفر مطلق چيست,صفر مطلق در ریاضی,صفر مطلق ژنتیکی,رمان صفر مطلق,صفر درجه مطلق,کتاب صفر مطلق,فیلم صفر مطلق,نظریه صفر مطلق,دمای صفر مطلق چیست, نویسنده : mmissxa بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:56

دارم خاطراتمُ مرور می کنم با عکس های تو آرشیو لپ تاپ ...

با دیدن هر عکس یه خاطره میاد جلوی چِشَم؛ روزایی رُ یادم میاد که بی چشم داشت محبت می کردم، محبتم عمیق بود؛ کسی نفهمید، باور نکرد. اصلاً کسی منُ ندید .

اینا مهم نیستن؛ مهم اینه که با یاداوری اون لحظه ها حالم از خودم بهم می خوره و از همه ی مردم مصنوعی این کره ی دروغ !

نمی خوام در اثبات حال بهم زن بودن آدم ها چیزی بنویسم؛ چون شدنی نیست این کار !

خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 34 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:56

زندگی من در هر روز ُ هر دقیقه عوض می شد. بنظرم می آمد که طول زمان و تغییراتی که ممکن بود آدمها در چندین سال انجام دهند، برای من این سرعت سیر ُ جریان هزاران بار مضاعف ُ تند تر شده بود. گاهی احساس می کنم هدایت زندگی من و احوال منُ مو به مو نوشته ... برای همینه که اینقدر شدید باهاش همذات پنداری می کنم ! + بعضی وقتا آدم حرف نزنه واقعاً سنگین تره اما از یه جایی به بعد اینقدر بهت فشار میاد که از فلسفه ی خیام هم فراتر میری ُ مست وارانه رفتار می کنی؛ بی نوشیدن جرعه ای می ... انگار که خودت رُ فراموش کردی، انقدر که نه زندگی تو رُ می خواد و نه مرگ ... و تو که درد رُ حس نمی خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 25 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:56

یه وقتایی مثل الان احتیاج دارم به تنهایی، اما محکومم به زندگی با چار تا آدم سطح پایینِ غیر قابل تحمل

گه تو این زندگی

خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : m,0,meaning,n,l,com,mm,i,ok meme,k, نویسنده : mmissxa بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:56

1. زندگی برای این زیباست که نگرش ما همواره در سطح است، اما اگر به ژرفای آن خیره شویم، همه برای یکدیگر چنگ و دندان تیز می کنند و انسان گرگ انسان است.- آرتور شوپنهاور 2. اندوه و بی شکیبی من به خاطر از پا درافتادگی ام بخصوص از چشم انداز آینده ای تغذیه می کند که بدین گونه برایم تدارک دیده شده و هرگز از جلوی نظرم دور نمی شود. چه شب ها، قدم زدن ها، نومیدی در بستر و روی نیم تخت هنوز در پیش دارم، بدتر از این هایی که تا به حال کشیده ام ! یادداشت هافرانتس کافکا + تاریکی اتاق به اضافه ی سکوتی که دوستش دارم ... و فکرهای زیادی که دور سرم میچرخن ... مهم تر از همه فکر کردن به خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : زندگی چت,زندگی زیباست,زندگی نامه فردوسی,زندگینامه حافظ,زندگی چیست,زندگی پس از مرگ,زندگینامه مرتضی پاشایی,زندگینامه سعدی,زندگینامه امام حسین,زندگی خصوصی, نویسنده : mmissxa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:56

نشسته بودم سر کلاس ! بین یه مشت آدم احمق و استاد الکی خوش که حالم ازش داشت بهم می خورد ! برای اولین بار احساس کردم دارم از حال میرم، سرم خیلی نرم ُ آروم شروع کرد به چرخیدن ! فقط بیست دقیقه مونده بود کلاس تموم بشه ! به اندازه ی بیست سال زجر کشیدم ... دلم می خواست یا خودم ُ نابود کنم یا اون آدم های احمق رُ چیزی نمونده بود بلند شم ُ داد بزنم سر اون استادی که دلیل خوشحالیشُ نمی فهمیدم و اون جماعت خنگ مسخره ی سطح پایین ! فکر کردم دارم دیوونه میشم ! تو اون لحظه فکر می کردم اگه همینطور ادامه بدم، حتماً دیوونه میشم ! سرم خیلی واضح داشت گیج می رفت ُ حالم بد بود، می خواس خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : فکر می,فکر می, دوستم داری,فکر می, به انگلیسی,فکر می, تو همدردی,فکر می, عشق پاکی,فکر میکردم تورو دیدن,همیشه فکر میکردم,فکر میکنی کی هستی,داشتم فکر می,بچه بودم فکر می کردم, نویسنده : mmissxa بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:56

تازه از خواب بیدار شدم ! این هم خرابه ای که من الان توشم ! دلم گرفته ! عجیبه ... سرم گیج میره، سردمه ... لپ تاپ رُ روشن می کنم و دنبال یه چیزی می گردم تا این غم رُ از دلم بگیره ! عجیبه ... بسطامی رُ میذارم و میرم تو فکر ... گرچه دیگر ِمِی جوانی نمانده در ساغر من زار ُ تنها منه خدا را، تو ای هم سر من ... به غم انگیزی زندگی فکر می کنم به اینکه چرا باید همه ی این  اتفاقا بیفته ؟! چرا باید متولد شیم و بعد از بین بریم ؟! مهر خدا رُ درک نمی کنم؛ وقتی زیبا می آفرینه، عذاب میده، جسمی ُ روحی؛ و بعد نابود می کنه ... شاید این دنیا جهنم دنیای قبل از اینه ! هدفدار اگه نگاه کنم ! آهن خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : عجایب های دنیا,عجیبه غریبه یه معمای پیچیده,عجیبهای جهان, نویسنده : mmissxa بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:55

اینجا روی زمین، طبق قرار، ساعت حدود 3 بامداد است دفترم را برمیدارم و روی صندلی در لابی سوئیت می نشینم تا با نور مهتابی درس بخوام برمی گردم و پشت سرم را نگاه می کنم ... وسوسه می شوم برای باز کردن حصاری که بین من و دنیای بیرون است ... پنجره را باز می کنم ... باد سردی توی صورتم میزند؛ پیش تر میروم ... هوا سرد است، آسمان کبود است محوش می شوم، مسخ می کند مرا ... و نسیمی در خنکای دلم وزیدن می گیرد ... سکوت، شب، زیبایی آسمان ... عاشق می شوم ... قلم ُ کاغذ را برمیدارم و می نویسم ... فکر می کنم نویسنده شدن یک حال عجیب می خواهد، یک حالی که با احوال دیگر متفاوت است احوال را نمی شود خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:55

صبح با صدای طبیعت از خواب بیدار میشی چشماتُ باز می کنی ُ بالای سرت آسمون صاف ُ آبی لاجوردی رُ می بینی که گَه گاهی پر زدن چند تا پرنده در بک گراند آسمون، نگاهتُ می دزده ... لبخند میزنی ُ بلند میشی کتری آب رُ میذاری رو آتیش، میشینی رو به طبیعتی که تا چشم کار می کنه درختِ، سر سبزِ، زیباست ... تمام آرامش این تنهایی رُ تو دستت می گیری ُ استکان چای رُ سر می کِشی ... تمام داراییت کاغذتِ و قلمت و چند تا کتاب ... و همینه همه ی اون چیزی که می خوای ... گاهی می نویسی ُ گاهی میری تو دل طبیعت ُ باد موهاتُ نوازش می کنه، می دَوی ُ می خونی، می خونی ُ می خونی ُ می خونی ... با صدای ب خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست,رقصی چنین میانه ی میدانم,کتاب رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست,دانلود کتاب رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست,خرید کتاب رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست,دانلود رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست, نویسنده : mmissxa بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:55

عصبی بودم داشت می گفت ُ میخندید ُ به من نگاه می کرد، منتظر عکس العمل بود لباسام ُ برداشتم برم حموم، کلافه شده بودم، موهام ُ باز کردم ُ ریختمشون بهم خنده ش خشک شد ُ گفت چته ؟! + هیچی نگو ! - مریم اعصاب نداره ! + حوصله ی این بازی مسخره رُ ندارم ! دوباره فردا یه هفته ی دیگه شروع میشه نفر سوم وارد بحث شد یه آدم جا نماز آب کِش، مسخره و دروغ گو ُ گدا صفت ُ متظاهر ! × منم هفته شروع نشده منتظر جمعه م ! و خندید ! ک.س خل دو ماهِ داره با من زندگی میکنه ُ هنوز نفهمیده من برای چی از شروع هفته شاکی ام ! گفتم من نمی دونم شماها چه جوری می تونین بی هدف زندگی کنین ! قصدم این نبود خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 18:55

نشسته ام روی نیمکت توی ایستگاه اتوبوس دانشگاه همه ی آدم های در حال رفت ُ آمد را نگاه می کنم، همه دارند زندگی می کنند، خودم را با آنها مقایسه می کنم و به سرنوشت تیره و تارم فکر می کنم؛ دلم می خواهد بزنم زیر گریه؛ اما نمی توانم ... به تفاوت ها فکر می کنم، به اینکه هیچکدام از این ها مثل من فکر نمی کنند؛ پس من نمی توانم زندگی کنم؛ یا من مثل هیچ کدام اینها فکر نمی کنم، پس اینها می توانند زندگی کنند. نمی دانم باید بالا بیاورم عقاید دیگران را ؟! باید تف بیندازم تو صورت دانشگاه و جامعه و هرچه هست و پناه ببرم به کنج خانه ی خودمان ؟! یا بنشینم ُ زار بزنم به حال خودم و خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:42

اینجا نوشته بودم حس من خیلی قوی هست ؟! خیلی زیاد هم ... از متن نوشته هایم فهمیده اید نگارنده ی این سطرها روحیه ی حساسی دارد ؟! روحیه ی خیلی حساسی دارد ... اگر روزی او را دیدید ادا در نیاورید، خودتان باشید و متواضعانه با او رفتار کنید ... نوشتم اگر روزی او را دیدید ؟! نه، تصورش هم وحشتناک است، تصور ادامه ی زندگی با این وضعیت ... لا به لای تمام آن روزهایی که اینجا از دل گرفتگی هایم نوشتم، دنبال بهانه ای بودم برای زندگی، اما تا کجا ؟! کجا را باید بگردم دنبال زندگی ؟! ... خیلی وقت است مرده ام ُ فقط حضورم دنیا را خرابتر از این که هست، میکند ... اصلاً مگر می شود دوباره یک خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:42

بعضی ها میگن هدایت اگه زنده بود ُ پیشرفت فکر بشر رُ می دید، هرگز خودکشی نمی کرد ! با شنیدن همچین حرفهایی هدایت رُ بیشتر درک می کنم که دوست نداشت خونده بشه؛ چون می دونست به اشتباه قضاوت میشه ! این برای کسایی هست که هدایت رُ کم ُ بیش، فقط؛ خوندن؛ بی هیچ شباهت فکری به هدایت ! یه عده اصلاً هدایت رُ نخوندن ُ صرفاً با خوندن چند جمله ازش ( که شاید منسوب به هدایت باشه و واقعاً از هدایت نباشه ) راجع بهش اظهار نظر می کنن ! . . . " ای مرگ، تو مانند مادر مهربانی هستی که فرزند خود را بعد از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش می کند و می خواباند " غمگینم ... نویسنده، اگه در خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : مرگ مرتضی پاشایی,مرگ, فراهانی,مرگ,مرگ جان سینا,مرگ معین,مرگ همسر بنیامین,مرگ پادشاه عربستان,مرگ پاشایی,مرگ مغزی,مرگ فرح پهلوی, نویسنده : mmissxa بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:42

از تمام امروز، فقط این ...


کتاب سودمندی و نا سودمندی تاریخ برای انسان از نیچه !


+ از هر گنجی برام با ارزش ترِ خوندن افکار آدمهایی مثل نیچه ُ شوپنهاور ُ کافکا ُ هدایت ...

خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:42

مثلاً یک روز صبح بی هیچ احساسی از خواب بلند شوی ُ شروع کنی به فلسفه بافتن در باب پوچی حیات برای هم اتاقی خسته ات که دنبال راه فرار از زندگی ست ... بعد از آن و طبق عادت؛ بروی پی کارهای معمول هر روزه ... در حین اینکه داری دست ُ صورتت را میشویی دختری را ببینی که مایحتاجش را با فروش انواع عطر ُ ادکلن تامین می کند، تو ناخوداگاه دختر را روانه ی اتاقت کنی ُ بروی کنارش بنشینی، هم اتاقی ات ریز بخندد به تو که قصد خرید عطر ُ ادکلن را نداری ُ تو بی تفاوت، فقط تک تک عطر ها را بو بکشی ... به پنجمین یا شاید ششمین عطر که میرسی، فکر می کنی این بار هم شاید فقط داری وقت فروشنده خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmissxa بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:42

خواب دیدم از تو دستم کرم داره میاد بیرون !

کرم اومد بیرون ُ هنوز حالم بد بود، دیگه داشتم گریه می کردم، طاقت نداشتم؛ دستم باد کرده بود !

نصف کرم مونده بود تو دستم، اونم اومد بیرون ُ آروم شدم، راحت شدم، ساکت شدم ...

کرم اومد بیرون ُ دست من باز شد، اجزای داخلی دستم رُ می دیدم، زیاد هم پیچیده نبود، گرفته بودمش از هم نپاشه، بعدش بلند شدم برم دکتر بخیه بزنه که از خواب بیدار شدم ...

خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : وقت سحر و افطار,وقت سحر,وقت سحری,وقت سحر است خیز,وقت سحر است,وقت سحر شد,وقت سحر شهزاده ای زرین کمر,وقت سحر چه ساعتی است,وقت سحر صحن و سراتو قربون,وقت سحر چه زمانی است, نویسنده : mmissxa بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:41

این متن را در کلاس ادبیات خواندم !

آنجا استرس داشتم ُ اینجا خسته ام !

اما با این حال دوست دارم نظرتان را بدانم، نه برای اینکه خودم را بهبود بدهم تا بتوانم زیباتر بنویسم؛ که برایم اهمیتی ندارد؛ صرفاً می خواهم بدانم نظرتان را :-)


+ اینــــجا

خنثی !...
ما را در سایت خنثی ! دنبال می کنید

برچسب : حرفهای ما هنوز ناتمام,حرفهاي ما هنوز نا تمام, نویسنده : mmissxa بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 17:41